الناالنا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

Georgia

Ne mütlü türk deyene🇦🇿

یک جمعه تا تولد

النای کوچک، جمعه اینده دوسال از آمدنت به این دنیا تمام می‌شود. سالها روبروی تو صف کشیده‌اند منتظرند هر روزشان را پربار کنی، هر فصلشان رنگین از خوشحالی مردمان کنی النای نازنین، روز تولدمان خنده‌ها از بودنمان نیست، خوشحالی ما از فرصتیست که در دستان ماست فرصتی نه چندان بلند و نه خیلی کوتاه، به اندازه یک عمر، که باید کشت کنی کاو کنی، گشت بزنی، گریه کنی خنده کنی روز تولد باید که فکر کنی، هرآنچه تا امروز کردی و تا فردا باید. هرآنچه پیش روی توست را بنویس و بخاطر بسپار این فرصت گریزپاست! النای فرشته خوی من، روز تولد تو یادآور عشق است، عشق برای من برای پدر، عشق از سوی پروردگاری که فرصت با تو بودن را به من داد ...
3 شهريور 1391

همه ما با هم

وقتی یه روح پاک کوچولو وارد این دنیا میشه خدا به دو نفر میگه که خیلی مواظب اون باشند. اون دو نفر برای لحظه لحظه زندگی این روح پاک برنامه‌ریزی می‌کنند، به همه جا سرک می‌کشند و هرچیزی که بدرد این کوچولو بخوره و براش مفیده باشه میارن. به اون یاد میدن چطورزندگی کنه، چی خوبه و چی بده! اما… اما توی دنیا فقط این سه نفر نیستند هزار هزار آدم دیگه هم دور و بر این کوچولو هستند. بعضی‌ها خیلی نزدیک و بعضی‌ها خیلی دور اما همه اونها یه بخشی از دنیای این کوچولو رو می‌سازند. می‌دونین به چی فکر می‌کنم؟ اینکه وقتی ارزش‌های زندگی و معیارهایی که پدر و مادر یه بچه بهش یاد میدن با ارزش‌های زندگی یکی ...
3 شهريور 1391

نگاه کن

  النای من نگاه کن همه این موجودات کوچک آزادند مبادا دربندشان کنی! قلب کوچک آنها در قفس می‌میرد به پرنده‌ نگاه کن، پرنده پرواز می‌کند، اسیر زمین نیست پروانه‌ها روزگاری کرم بودند، رنج پیله کشیدند که بال زیبا دارند نگاه کن مورچه‌ها همیشه حرکت می‌کنند قناری عاشقانه آواز می‌خواند همه این موجودات کوچک عاشق طبیعتند النای من گربه کوچکی دیدی بسرش دست نوازش بکش و به چشمان سگها نگاه کن تا محبت را ببینی به صدای طبیعت گوش بده تا تسبیح گفتن خدا را بشنوی النا، من و تو جزئی از این خلقتیم، تکه کوچکی از بیکرانی دریا قطعه ناچیزی از کوه‌ها اما بزرگیم ه...
3 شهريور 1391

بدون عنوان

تو آرام خفته‌ای آنقدر آرام که گویی صدای بال پروانه‌ها هم می‌تواند بیدارت کند و من مبهوت از نعمت داشتن تو، آرام گرفتنت در آغوشم و لمس پوست لطیف صورت تو دستهای کوچکت را تا آنجا که می‌توانم می‌بوسم، نگاهت می‌کنم و لحظه لحظه با تو بودن را نفس می‌کشم که به اندازه یک نفس کوتاه است همه توانم را برای لذت بردن از نوپایی تو بکار می‌گیرم باشد که فردای دویدنت حسرت نخورم شاید اگر آن روز من نیز با تو بدوم حسرت هم بی‌معنی بماند شاید اگر من هم با تو بزرگ شوم قدم‌های بزرگت را همراه باشم نمی‌خواهم گاه بزرگیت بگویم تکیه‌گاهم باش. من از تو هیچ نمی‌خواهم و دعا می‌...
3 شهريور 1391

شمارش معکوس برای دو سالگی النا جانم

چند صباحیست که کلبه ما یه رنگ و بوی دیگه داره، حرف‌ها، رنگ‌ها، عکس‌ها، همه حکایت از وجود یه موجود شیرین و دوست‌داشتنی داره… النا، دختر کوچولوی ما! یه دختر مهربون، باهوش، کنجکاو یا به قول بابا فضول. دلم می‌خواد همه حرف‌های قشنگ دنیارو اینجا براش یادگار بزارم تا یه روز خودش شروع کنه و از خاطراتش، آرزوهاش و حرف‌های دلش بنویسه. فعلا منم و یه صفحه خالی که گاه گاه خطی برای دخترم می‌نویسم. ...
3 شهريور 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به Georgia می باشد